همین جوری

آخرین مطالب

حکایت مار و دختر

شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱

یک بار ماری چنبره زده بود و همین‌طور دختری را نظاره می‌کرد، دختره مار را می‌گوید: «چرا محو تماشای منی؟ وآنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنی؟». مار نیشی از دهان در می‌آورد و می‌گوید: «نادون! من مارم، اصلا پلک ندارم»

  • ۹۴/۰۵/۱۷
  • سیدمحسن

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی