همین جوری

آخرین مطالب

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

.

سه شنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۵، ۲۰:۴۵

۹۰ زور پاییز سرد لعنتی بی تو بس نبود

حالا  کل شهر دست در دست هم کرده‌اند، با هم بودنشان را نمایش می‌دهند 

بی‌تو بودنم مثل پتکی بر شقیقه‌ام کوبیده می‌شود..

  • سیدمحسن

رینگ

جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۲۰:۰۸

تو بوکس راه پیروزی مطمئن ناک اوت کردنه؛ وگرنه، نتیجه واگذار میشه به  رای یک سری داور کنار گود.

یعنی باید حریف جوری بخوره که برای ۱۰ ثانیه نتونه از جاش بلند بشه. ناک اوت شدن اینجوری نیست که طرف آسیب خاصی ببینه که توانایی ایستادن رو برای بلندمدت از دست بده. دو دقیقه بعد راحت وای می‌ایسته. ولی اون لحظه جوری گیج و منگ شده که اصلا دستور ایستادن از مغزش به عضلاتش منتقل نمی‌شه. پاهاش سالم‌اند ولی نمی‌تونه جمعشون کنه زیر بدنش. بازوهاش سالمن، ولی نمی‌تونه به زمین فشار بیاره و بلند شه.

ناک اوت کردن مهارت می‌خواد. چیزی نیست که با یک ضربه تموم بشه، یک فرآینده. حریف در حالت عادی از بینی و گیج‌گاهاش -جاهایی که با هوشیاریش در ارتباطن- محافظت می‌کنه. یک سری ضربه‌های خفیف‌تر، یک سری فریب‌دادن‌ها لازمه تا مراقبت طرف کم بشه. تمرکز و حواسش باید مرحله مرحله کم بشه تا دیگه نتونه درست از سرش محافظت کنه. به این جا که رسید، یه ضربه محکم به گیج‌گاه مقصود رو برآورده می‌کنه. حریف بعیده بتونه خودش روی پاش بایسته، اگر هم نزدیک طناب‌های کنار رینگ باشه و بتونه به اون‌ها تکیه بده، به نفعشه بی‌خیالشون بشه. سر پا موندن تو این وضعیت ممکنه به قیمت جونش تموم شه (+).


بعضی‌ها واقعا استعداد بوکس تو وجودشون هست؛ حس گوشه رینگ بودن رو به آدم القا می‌کنند. انگار برنامه داشته باشند برای ناک‌اوت کردن آمدم، بلدن اول اون ضربه‌های خفیف‌تر رو بزنن، بعد مهربون می‌شن و -مثلا با معذرت‌خواهی- اون مرحله فریب دادن رو انجام می‌دن تا از لاک دفاعی‌ات در بیای و شرایط برای اون ضربه‌ی کاری مهیا می‌شه. بعد از این ضربه اگه افتادی، به نفعته بلند نشی و  بذاری بازی تموم بشه. چون تو وضعتی بلند خواهی شد که دیگه حریف نیستی، کیسه بوکسی.

زندگی ولی به اندازه رینگ بوکس مهربون نیست. تو رینگ وقتی کسی می‌افته، داور ازش محافظت می‌کنه تا دیگه بهش ضربه‌ای نخوره. اونجا کل درگیری حداکثر چندساعت طول می‌کشه؛ دو ماه بعد مبارزه حریف نمیاد دستشو بذاره روی دنده‌های شکسته و فشار بده تا جلوی خوب‌شدنت رو بگیره.

  • سیدمحسن

نداشتم

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۱۷:۵۰
یادم افتاد هر سال این موقع میومدم اون کتیبه عزا که بالای قالب وبلاگ میذاشتم رو بر می‌داشتم.
(کاری که از کاسبهای خوب یاد گرفته بودم که محرم که میرسه یه نشونه عزا به دکورشون اضافه می‌کنن)
بعد یادم افتاد امسال اصلا چنین کاری نکردم.
این کارها -حتی این‌قدر کوچکش- توفیق می‌خواد؛ که این بار من نداشتم...
  • سیدمحسن