نگو، نشان بده
پنجشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۳۱
جایی خواندم که این پرکاربردترین جملهایست که معلمهای داستاننویسی به شاگردانشان میگویند. یعنی به جای اینکه مستقیما شخصیتت را توصیف کنی و بگویی سوادش چقدر است، وضع مالیش چه طور است یا حالاتش را بگویی که عصبانی است یا ترسیده؛ اجازه بدهی مخاطب اینها را از خلال رفتارهایی که طراحی میکنی، کشف کند. ظاهرا اینطور بیشتر ارتباط برقرار میکنیم؛ مثلا اگر بخوانیم «خیلی عصبانی بودم» حس خاصی بهمان منتقل نمیشود. اما اگر نشانمان دهد که بدنش به لرزه افتاده، به سختی کلمات را ادا میکند، رنگش سرخ شده و بالشش را زیر مشت میگیرد یا پنجره را باز میکند و فریاد میکشد عصبیانتش برایمان ملموس میشود، باورش میکنیم.
میشود گفت و میگوییم در دعاهامان، که ای خدایی که مهربانی، مهربانترینی، به همه رحم میآوری؛ میگوییم و خوب است و دوستداشتنی؛ ولی در بعضی دعاها نشان میدهیم... حس و حال دیگری دارد.
مثل «ارحمنی یا فالق البحر لموسی» کلمه «مهربانی» هیچکجای جمله نیامده ولی لبریز میکند از این حس که با چه مخاطب مهربانی صحبت میکنم. از کسی میخوام به من رحم کند که روزی برای نجات گرفتاری دریا را شکافته، مگر میشود مرا نجات ندهد؟
یا دیگری که «یا قابل السحرة، اقبلنی» ریشه هرناامیدی را میخشکاند، خیال آدم را راحت میکند که این خدا جادوگرانی را که به جنگش آمده بودند، آمده بودند تا حجتش را در میان جمعیت کوچک کنند، به دامنش پذیرفت، چرا ناامید باشم مرا هم بپذیرد؟
- ۹۷/۰۳/۲۴