قدرت کلمات
من اهل این نیستم که جلوی آدما ازشون تعریف بیجا بکنم؛ و این خوبه.
چیزی که خوب نیست اینه که تعریف بهجا هم ازشون نمیکنم. پشت سر آدما راحت میتونم از خوبیهاشون بگم ولی نمیدونم چرا سختمه خوبیهای کسی رو جلوی خودش به زبون بیارم.
چند وقتی است دارم سعی میکنم به صورت خودآگاه جلوی این سختی بایستم. بنظرم وقتی کسی سختی خوب بودن رو به خودش هموار کرده و من میتونم با چند کلمه حس خوبی بهش منتقل کنم، خیلی بخیلم اگه منم سختی گفتن اون چند کلمه رو به خودم هموار نکنم. خصوصا که خیلی وقتها این چند کلمه تنها روش تشکر از کار یا صفت خوب اون آدمه.
***
شاید تا حالا مصداقی به این وضوح از ضربالمثل «از هر دست بدی از همون دست پس میگیری» برام پیش نیومده بود؛ و از اون مهمتر هیچ وقت از نزدیک لمس نکرده بودم که کلمات میتونن چقدر قدرتمند باشن. یعنی هیچ وقت فکر نمیکردم شنیدن یکی دو جملهی خوب در مورد خودم میتونه این قدر حالم رو خوب کنه.
خلاصه که از به زبون آوردن خوبی آدما دریغ نکنیم...
پ.ن: مسئلهای که این اتفاق رو برای من خیلی بهتر کرد این بود که گوینده جمله همان آدمی است که قبلا در موردش این حرفها را گفتم.
- ۹۴/۰۷/۱۴
راستش دقیقا این مطلب توی این چند روزه برام خیلی پشت سر هم اتفاق افتاده . دو سه نفری که باهاشون از دور آشنا بودم ، اونقدر قشنگ سختی تعریف رو به خودشون هموار کردن که من بخیل رو هم سر ذوق آوردن .مخصوصا یکیشون که با سادگی خاصی بهم گفت که از انرژی بالای من تعجب کرده و چشمام یه برقی داره که باعث شده دلش بخواد بدونه دلیلش چیه و ازم میخواست برای اونم نسخه شادابی ام را بپیچم.درحالی که من در اوج افسردگی این روزهام بودم .با این تعریفش اونقد شارژ شدم که دور و بری هام به عقلم شک کرده بودن . با حرفها و تعریف هاش یادم افتاد شرایط اطرافم اونقدها هم کلافه کننده نیست و باید شاکر باشم .معنی ابراز محبت کلامی اینه ممکنه بدون اینکه خودت بدونی شعله امید خاموش شده ای را دوباره روشن کنی اونهم گرمتر از قبل !