همین جوری

آخرین مطالب

اقبال

پنجشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۰۲

بعضی ها هم هستن که از دور خوبن، یعنی هرچند برخورد نزدیکی باهاشون نداشتی ولی تصور مثبتی بهشون داری، فکر می‌کنی آدمای خوبی‌ان.

بعد مثلا یه کاری رو باهاشون شروع می‌کنی و بیشتر می‌شناسی‌شون، می‌فهمی که حتی از تصور تو بهترن؛ با کلاسش‌رو بخوام بگم قبای تصورت به قامت خوبی‌هاشون کوتاهی می‌کنه.

 آشنایی با چنین کسی همون قدر باورنکردی و شیرینه که برنده شدن هواپیمای تک سرنشین تو قرعه کشی، که دیدن کِشتی نجات بعد از یک هفته سرگردونی تو اقیانوس

 اگه به یکی‌شون برخوردین خدا رو هزار دفعه بخاطر این اقبالتون شکر کنین.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۰۲
  • سیدمحسن

برای لب‌هایت ۲

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸


شب که کافه‌چی در را قفل می‌زند

همه‌ی فنجان‌ها، رومیزی‌ها، صندلی‌ها، هر چه که هست

دور فنجانی که آن روز بختش گل کرده و تو در دست گرفته‌ای حلقه می‌زنند

تا از خطوط دست‌هایت و کیفیت لب‌هات بشنوند

  • ۱ نظر
  • ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۸
  • سیدمحسن

میکروبلاگ: اطلاع‌رسانی

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۲۰:۰۶

اگه بازدیدکننده‌ی اینجا هستید، لابد تا بحال متوجه پست‌های کوتاهی شدین که در صفحه اصلی ظاهر نمی‌شوند. چند وقتی است موضوع میکروبلاگ را ایجاد کرده‌ام و لینک آن هم در منوی اصلی (بالا سمت راست) موجوده. از طریق این فید rss هم میشه دنبالش کرد.


پ.ن: این پست در اردبیهشت نوشته شده، اون موقع قصد داشتم یک موضوع دیگر هم بسازم؛ این چند ماه سوت و کور نشون می‌ده که همین‌ها که هست رو بتونم ادامه بدم خودش خیلیه

  • ۰ نظر
  • ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۶
  • سیدمحسن

زبان و تفکر

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۲۰:۳۵

با دوستی درباره این صحبت می‌کردیم. که بدون زبان نمی‌شود  فکر کرد و این یعنی نحوه‌ی تفکر ما توسط زبانمان محدود می‌شود. مسئله را در مورد زبان‌های برنامه‌نویسی هم مطرح کرد، دیدم واقعا مثال واضحی است، راه‌حل‌هایی که برای حل مسئله ارائه می‌دهیم شدیدا محدود به امکاناتی است که زبان‌های برنامه‌نویسی که بلدیم در اختیارمان می‌گذارند. 

و بعد فکر کردم معادل اختراع یک پارادایم برنامه‌نویسی جدید در جهانِ زبان‌های طبیعی چه می‌شود، که چیزی به ذهنم نرسید.

  • ۲ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۰:۳۵
  • سیدمحسن

فراموشی

جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۲

با کلمات و لبخندهات

سیم‌کشی‌های مغزم تغییر می‌کرد

هندسه قلبم عوض می‌شد

وجودم دگرگون می‌شد

خداحافظی که کردیم

در وجود من ماندگار شده بودی

ولی تو انگار پنجره‌ای جلویت باز شد

"? do you want to save the changes"

No را فشار دادی. 


فقط به خودم دل‌داری می‌دهم که این انتخاب برایت سخت بوده 

  • ۰ نظر
  • ۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۳۲
  • سیدمحسن

خوبی‌های بد

جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۶:۱۳
می‌فرماید:
«در پیشگاه خداوند، کار بدی که اندوهگینت سازد، از حسنه‌ای که موجب سرخوشی و خود بزرگ‌بینی شود، برتر است.» (نهج البلاغه حکمت ۴۶)

این را که می‌خوانم فکر می‌کنم چگونه است حال ما که گه‌گاه، علت سرخوشی و رضایتمان از خود، نه حسنات که بدی‌هامان است...


پی‌نوشت۱. مثلا وقتی که کیف می‌کنیم از خلاقیت به کار رفته در متکلی که بار کسی کردیم. 
پی‌نوشت۲. خدا رو شکر هنوز این‌قدر آدم خوب دور و برمون هست که اگر کار خوبی کردیم، بتوانیم بفهمیم اون‌قدرها هم کار خاصی نبوده
  • ۰ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۱۳
  • سیدمحسن

واقع‌بینی

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸

شفیعی کدکنی میگه:

«گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم/ بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران» 

که خب اشاره داره به این بیت از سعدی:

«سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل/ بیرون نمی‌توان کرد الّا به روزگاران»

احتمال قریب به یقین، سعدی هنگام سرودن این بیت، به انتخاب بین «حتی» و «الا»‌ فکر کرده است و دست آخر «الا» را انتخاب کرده. 

نزدیکی بیشتر شعر سعدی به واقعیت، برای من خوش‌آیندتر است. 

  • ۱ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۵۸
  • سیدمحسن

پرده آخر

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۸:۵۹

پرده‌ی دوم: 

حسنش به آن مرتبه که چون بر جمع‌شان گذشت، 

ترنج به خون رنگین ساختند.


پرده‌ی اول:

وقتی عزیز بر ایشان رسید، 

به او نیز وفا نکرد، خود را قربانی خواند.


پرده‌ی آخر:

یوسف هم که باشد ... 


  • ۰ نظر
  • ۰۹ فروردين ۹۴ ، ۱۸:۵۹
  • سیدمحسن

وبلاگ نوشتن

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۹:۲۳

شاید دیده باشید که موجی راه افتاده بود بین وبلاگ‌نویس‌های قدیمی که داستان وبلاگ درست کردنشان را بنویسند؛ من هم یکی را در پیوندهای روزانه لینک کردم. 

این‌ها را که می‌خوانم ناراحت می‌شوم ( و البته قبل از خواندن این‌ها هم چنین حالتی داشتم) ناراحت که چرا زودتر شروع نکردم (البته منظورم هم‌زمان شدن با این نسل نیست، اینها ده سالی از من بزرگ‌ترند، منظورم زودتر نسبت به سن خودم است). البته راستش زودتر شروع کردم، قبل از این‌جا هم وبلاگی داشتم که علاقه داشتم نامی از من در آن نباشد و کسی از اطرافیانم آن‌جا را نشناسد. که با همین گمنامی‌اش باز بیشتر از اینجا خواننده داشت؛ گمانم بخاطر این که آن زمان کلا وبلاگ‌ها بیشتر طرفدار داشتند. نمی‌دانم چرا ادامه‌اش ندادم و حتی کل وبلاگ را پاک کردم. گذشته‌ها گذشته. حالا چرا این‌ها را گفتم؟ خواستم توصیه کنم که شما هم گزینه‌ی وبلاگ نوشتن را جدی‌تر در نظر بگیرید. این شبکه‌های اجتماعی و برنامه‌های موبایلی هیچ کدام جای وبلاگ را نمی‌گیرند. 

  • ۲ نظر
  • ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۹:۲۳
  • سیدمحسن

نگاهی به «تشیع علوی، تشیع صفوی»

پنجشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۳، ۲۰:۴۹

این نوشته درباره‌ی «تشیع علوی، تشیع صفویِ» شریعتی است. خب خلاصه نظرم را در مورد این سخنرانی/کتاب همین اول می‌گویم: بد است. دلیل اصلی‌ام این است که نگارنده (با مسامحه لفظ نگارنده را بپذیرید) ادعاهایی به دیگران یا تاریخ نسبت می‌دهد که خلاف واقعیت است و خب «خواننده» هم قاعدتاً اعتماد می‌کند و نمی‌رود بررسی کند و ببیند که این ادعاها درست نیستند. و البته مغالطه‌های آبکی هم در این زمینه بی‌تاثیر نبوده‌اند. (شرح در ادامه)

  • ۱ نظر
  • ۲۱ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۴۹
  • سیدمحسن