همین جوری

آخرین مطالب

۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

همیشه خوش باشد

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۳، ۱۵:۴۵

۱

دیده‌اید گاهی وقت‌ها یک ترکیب ساده که کسی بهمان معرفی می‌کند چقدر خوش‌مزه از آب در می‌آید. یا مثلا یک دستور ساده از همین چیزهایی که دور و برمان هست برای درمان دردی معجزه می‌کند؟ چیزهایی که اصلا فکر نمی‌کردیم چنین خاصیت‌هایی داشته باشند.


۲

راستش خودم را مناسب این نمی‌بینم که بخواهم مطلبی برای معرفی کتابی بنویسم. آخر گمان نمی‌کنم نظر من در این زمینه (و سایر زمینه‌ها)  برای کسی اهمیت خاصی داشته باشد. ولی حالا دارم خلاف این حرف‌هایم عمل می‌کنم. 


۳

 اگر حالا دارم خلاف حرف‌هام عمل می‌کنم، به این خاطر است که فکر می‌کنم استثنائا این بار شاید نظر من هم مهم باشد. گاهی وقت‌ها نظر یک نفر کاملا عادی و رندم برای آدم مهم‌تر است تا صاحب‌نظر و متخصص. مثلا اگر یک فرد عامی و معمولی بگوید که خواندن گلستان سعدی برایش بسیار لذت‌بخش بوده، احتمالا بیشتر اثر می‌کند تا این که همین کلام را از صاحبنظری بشنویم. یعنی این‌جوری بیشتر احتمال می‌دهیم که برای ما هم لذت‌بخش خواهد بود.


۴

خب اصل کلام را گفتم دیگر، خواندن گلستان سعدی برایم بسیار لذت‌بخش بوده و هست. البته این تمام ماجرا نیست. یعنی علاوه بر لذت مطالعه،‌ این کتاب خاصیت دیگری هم دارد: قطعا هر از گاهی اتفاقی می‌افتد که شما می‌برد به یکی از حکایت‌هایش. اگر این گونه هم نبود، کتاب به اندازه کافی خواندنیست اما این خاصیت جادویی لطفش را دوچندان کرده‌ست.



  • از آن‌جا که انتخاب کردن قطعه‌ای یا حکایتی برای نقل کار سخت است، دست به تفال زدم و خود را از سختی تصمیم‌گیری رهاندم. این آمد.

  • اگر بخواهم منصف باشم باید بگویم بنظر من همان‌طور که درباره زیبایی گلستان کم‌لطفی شده در مورد حکیمانه‌ بودنش شاید کمی زیاده‌روی شده.
  • زبان گلستان خیلی سخت نیست ولی روان و ساده هم نیست. البته خیلی نسخه‌ها توضیح و معنی دارند.  من غلامحسین یوسفی، خلیل خطیب رهبر و برات زنجانی را دیده‌آم. ظاهرا اهل فن غلام‌حسین یوسفی را بهتر می‌دانند اما در چاپش توضیحات در پایان کتاب و نه پایان هر صفحه است، ولی توضحیات خطیب‌رهبر «پاورقی»‌ است. 
  • بنظرم هرجا نام سعدی است نام غزل هم می‌درخشد و برعکس :) ولی حداقل من نمی‌توانم بنشینم و از اول شروع کنم، جلد تا جلد غزلیات بخوانم. گلستان ولی کتابی است جلد تا جلد خواندنی
  • ۱ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۵
  • سیدمحسن

ایده‌هاتان را شکار کنید

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۲۳:۴۵

موضوع «مهندسانه‌ها!» گمانم اولین موضوعی بود که ساختمش. ولی اولین مطلبی که آمد زیر عَلَمش تا امروز آخرینش هم بوده. به نظر خودم وقتی درباره مسائل فنی می‌نویسم، حتی از بقیه نوشته‌هام بدتر در می‌آید. البته حتی اگر این هم نبود کم پیش می‌آید که چیز جالبی برای گفتن داشته باشم. حالا گفتم یک بار امتحان کنیم ببینم چه از آب در میاد.

  • ۱ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۴۵
  • سیدمحسن

برای انگشتانت

يكشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۳، ۰۵:۵۹

از صفحه کلیدت متنفرم

مخصوصا از آن دکمه‌ی دراز لعنتیش

نه بخاطر این که اسمش فاصله‌ست 

آخر تو آن را روزی هزار بار لمس می‌کنی 

و دستان مرا  هیچ بار  


  • ۱ نظر
  • ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۵۹
  • سیدمحسن

تاکسی

دوشنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۴۷

گاهی اوقات فکر می‌کنم بهترین کار دنیا راننده تاکسی بودن است. 

 یک تاکسی که وقتی مسافرش  پیاده می‌شود، حالش بهتر باشد، خوشحال‌تر بشود؛ 

حس کند که هنوز می‌توان به دنیا و آدم‌هایش امیدوار بود. 

و پیش خودش تعجب کند که مگر یک تاکسی هم می‌تواند روز تیره و تاریک آدم را اینطور روشن کند؟!


  • ۲ نظر
  • ۰۳ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۴۷
  • سیدمحسن