برای لبهایت ۲
شب که کافهچی در را قفل میزند
همهی فنجانها، رومیزیها، صندلیها، هر چه که هست
دور فنجانی که آن روز بختش گل کرده و تو در دست گرفتهای حلقه میزنند
تا از خطوط دستهایت و کیفیت لبهات بشنوند
- ۱ نظر
- ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۸
شب که کافهچی در را قفل میزند
همهی فنجانها، رومیزیها، صندلیها، هر چه که هست
دور فنجانی که آن روز بختش گل کرده و تو در دست گرفتهای حلقه میزنند
تا از خطوط دستهایت و کیفیت لبهات بشنوند
- دیر کردی نیمهی عاشقترم را باد برد
+ ای بابا یه آجری چیزی روش میذاشتی خب
یک بار ماری چنبره زده بود و همینطور دختری را نظاره میکرد، دختره مار را میگوید: «چرا محو تماشای منی؟ وآنچنان مات که یکدم مژه برهم نزنی؟». مار نیشی از دهان در میآورد و میگوید: «نادون! من مارم، اصلا پلک ندارم»
ـ من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود؟
+ پول، پول بریز
اگه بازدیدکنندهی اینجا هستید، لابد تا بحال متوجه پستهای کوتاهی شدین که در صفحه اصلی ظاهر نمیشوند. چند وقتی است موضوع میکروبلاگ را ایجاد کردهام و لینک آن هم در منوی اصلی (بالا سمت راست) موجوده. از طریق این فید rss هم میشه دنبالش کرد.
پ.ن: این پست در اردبیهشت نوشته شده، اون موقع قصد داشتم یک موضوع دیگر هم بسازم؛ این چند ماه سوت و کور نشون میده که همینها که هست رو بتونم ادامه بدم خودش خیلیه