و من مگر چیستم؟
دعای ابوحمزه رو که میخونی انگار یه مجموعه غزل روبروته. هر غزلش قشنگتر از بقیه داره با خدا درد دل میکنه
نمیشه هیچ قسمتیش رو انتخاب کنی بگی این بقیه بهتره؛ ولی یه عبارتی هست تو دعا که دوبار هم جاهای مختلف تکرار میشه. به این عبارت که میرسم دوست دارم تا خود صبح تکرارش کنم
« ما انا یا رب و ما خَطَری؟ هبْنی بفضلک، و تصَّدق علی بعَفوک، وَاعْفُ عن توبیخی بکَرَم وَجهک»
این تصویرایی که از جهان با مقیاس چندین سال نوری درست کردن میاد جلوی چشمم و میبینم اصلا مگه کل کره و منظومه و کهکشان ما چه کسری ازین تصویر رو گرفته که من یک نفر بخوام تو این دنیا اهمیتی داشته باشم؟
بعد عبارت رو اینجوری برای خودم معنی میکنم:
ا«خدایا اصلا من چه هستم؟ اصلا مگر در این عالم با این وسعت که آفریدهای من به حساب میآیم؟
من که چیزی نیستم در این کائنات...
خدای من کل عالم هم در مقابل فضل و بخشش تو چیزی نیست، حالا که صحبت از من است، به این حقارت و کوچکی.
با عفوت به این فقیر صدقه بده
از مواخدهام چشمپوشی کن، به گل روی خودت بگذر.
مگر چیستم من که ارزش توبیخ داشته باشم؟ »
این ترجمه علاوه بر اینکه دلنشین و زیباست، میشود به آن گوش داد.
- ۹۳/۰۴/۳۰
لینکه خیلی خوب بود :D