همین جوری

آخرین مطالب

...

دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۴۲

میخواستم بعد از بیت بالا از مهدی رحیمی دیگر حرفی نزنم ولی دیدم که سکوت آنطور که باید عجزم از بیان آنچه در این بیت است نخواهد رساند.
راستش قاعدتا نباید این بیت اینقدر برایم عزیز می شد، نباید از میان همه شعر این را برای امشب انتخاب می کردم. قاعدتا یک نفر مثل من که گرفتار دقتهای خشک است وقتی فکر می کند که مثلا «نمی‌شود آدم در عذاب خدا باشد و لذت ببرد، آن هم لذت معنوی» اصلا نباید بتواند از این بیت لذت ببرد ولی انگار که در این بیت چیزی است ورای این کلمات. گویی حسی بسیار لطیفتر از آنکه به کلام درآید در بین این کلمه ها جریان دارد و این حس نفوذ می کند در عمیقترین نقطه قلب آدمی جایی خیلی عمیق‌تر از لایه‌ی منطق. شبیه ساحری که چند ماده پیش پا افتاده را به هم می آمیزد و چیزی میسازد با قدرتی ورای ماده؛ شاعر این بیت هم انگار چند کلمه دم دستی را کنار هم چیده و بعد وردی بهشان فوت کرده و این حس عجیب از میانشان شروع به جوشیدن کرده... 

  • ۹۴/۱۲/۰۳
  • سیدمحسن

نظرات (۱)

سلام
پستهاتون مثل همیشه عالین فقط ..
یه پستی بعد از این پستتون گذاشته بودید که قشنگ بود .. پاکش کردید ؟؟؟ :(
پاسخ:
سلام
ممنون از نظر لطفتون. حالا یه زمانی برش می‌گردونم اگه خدا بخواد.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی